از تیره گل یخها است که درختهای زینتی با گلهای معطرند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 201) ، کنایه از سرخی و یا عرق که از خوردن شراب بر روی پدید آید. (آنندراج) : خوش آن مستی که از رخسار زیبایت نقاب افتد بجای پرده بر روی تو گلهای شراب افتد. خواجه آصفی (از آنندراج)
از تیره گل یخها است که درختهای زینتی با گلهای معطرند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 201) ، کنایه از سرخی و یا عرق که از خوردن شراب بر روی پدید آید. (آنندراج) : خوش آن مستی که از رخسار زیبایت نقاب افتد بجای پرده بر روی تو گلهای شراب افتد. خواجه آصفی (از آنندراج)
مرادف گل احمر. (آنندراج). گل سرخ. گل محمدی. گل سرخ که از آن گلاب گیرند. رجوع به گل سرخ و گل سوری و گل محمدی شود: ز خوی جمال نبی چون گل گلاب شده ست شقایق از حسد بخت گل کباب شده ست. ملاطغرا (از آنندراج). چو بلبل است ز مستی همیشه فریادم بود گلابی می چون گل گلاب مرا. قزلباش خان (از آنندراج). ، به اصطلاح بعضی می نوشان، کنایه از شراب. (غیاث). در هندوستان شراب دوآتشه را از این گل کشند و گل گلاب گویند. (آنندراج)
مرادف گل احمر. (آنندراج). گل سرخ. گل محمدی. گل سرخ که از آن گلاب گیرند. رجوع به گل سرخ و گل سوری و گل محمدی شود: ز خوی جمال نبی چون گل گلاب شده ست شقایق از حسد بخت گل کباب شده ست. ملاطغرا (از آنندراج). چو بلبل است ز مستی همیشه فریادم بود گلابی می چون گل گلاب مرا. قزلباش خان (از آنندراج). ، به اصطلاح بعضی می نوشان، کنایه از شراب. (غیاث). در هندوستان شراب دوآتشه را از این گل کشند و گل گلاب گویند. (آنندراج)
دهی است از دهستان ناوه کش بخش چگنی شهرستان خرم آباد واقع در 180هزارگزی خاور سراب دوده و 2هزارگزی شمال اتومبیل رو خرم آبادبه کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 90 تن سکنه است. آب آن از رود خانه خرم آباد و محصول آن غلات، حبوبات ولبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. پل مخروبه از آثار قدیم روی رود خانه خرم آباد وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان ناوه کش بخش چگنی شهرستان خرم آباد واقع در 180هزارگزی خاور سراب دوده و 2هزارگزی شمال اتومبیل رو خرم آبادبه کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 90 تن سکنه است. آب آن از رود خانه خرم آباد و محصول آن غلات، حبوبات ولبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. پل مخروبه از آثار قدیم روی رود خانه خرم آباد وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
گلو، گردن، روی (دیوار و مانند آن) بالای: دسته کلید کوچکی را از گل میخ برداشت و مطیعانه باو داد. یا از گل هم بر آمدن، از پس هم برآمدن، از پس هم برآمدن، یا گل هم انداختن، بیکدیگر بند کردن روی هم انداختن، سطحی کاری را انجام دادن، یا گل هم کردن، بیکدیگر متصل کردن بهم پیوستن، سطحی کاری را انجام دادن، گردنه
گلو، گردن، روی (دیوار و مانند آن) بالای: دسته کلید کوچکی را از گل میخ برداشت و مطیعانه باو داد. یا از گل هم بر آمدن، از پس هم برآمدن، از پس هم برآمدن، یا گل هم انداختن، بیکدیگر بند کردن روی هم انداختن، سطحی کاری را انجام دادن، یا گل هم کردن، بیکدیگر متصل کردن بهم پیوستن، سطحی کاری را انجام دادن، گردنه